براي تو 34 (يعني چي اونوقت)
بخشي از مكالمات ديروز من و خورشيد: من: خورشيد م.م (پسر دوست بسيار عزيزم كه توي مهد خورشيده) رو از طرف من سفت بغل كن و يه بوس محكم كن و يهش بگو از طرف من بوسيديش. خورشيد: كي بغلش كنم؟ من: همون اول صبح كه اومد مهد و ديديش، آخه چند وقته نديدمش و دلم براش خيلي تنگ شده. خورشيد: نميشه. توي مهد از بوس و بغل خبري نيست. خاله نمي ذاره. خونه نيست كه هر كاري خواستيم بكنيم بايد به حرف خاله گوش بديم. بايد يه وقت كه خاله نباشه بغلش كنم. من: واي. خدا به دود (به قول خورشيد) نه عزيزم اصلا نيم خواد بغلش كني. ****************************** بخشي از مكالمات خورشيد و مامان سوسن بعد دعوا: خورشيد: اصلا من با مهرشاد بزرگه (وقتي مهرشاد بزرگ شد) يه بچه...
نویسنده :
مامان خورشید
9:41